شیطنتهای امیررضا
پسرم شرمنده چند ماهی نتونستیم به وبلاگت سر بزنیم و مطلب و عکس بزاریم اما از این به بعد دوباره شروع میکنیم اگه بزاری کار کنیم چون قبل ما میای سراغ کامپیوتر
امیررضا جونم کار هر روزت این شده صبحها وقتی از خواب بیدار میشی فقط ریختو پاش میکنی و تا اونجایی که حرف نمی زنی با اشاره نشون میدی که خرابکاری کردی و منو میبری سراغ خرابکاریهات با هم دیگه جمع میکنیم اما وقتی میبینی من دارم صبحونه حاضر میکنم دوباره همه جارو بهم میریزی
پسرم خیلی خسته ام میکنی چون از صبح تا شب فقط دنبالت میام ماشالله از وقتی که راه میری یه لحظه هم نمیشینی من حیرون موندم که خسته نمیشی راه که چه عرض کنم بدو بدو میری همه جا فدات شم.
قربون پسر خوشگلم برم که رقصو خیلی دوست داری به بابایی اشاره میدی که آهنگ باز کنه تا برامون برقصی چه رقصی هم میکنی عزیزدلم.
وقتی تو اوج شلوغی هستی و صدای منو باباتو در میاری با یه آبنبات چوبی وسط آشپزخونه میشینی و 1 ساعت مشغول میشی و شلوغی نمیکنی.
امیررضا الان خوابیدی اومدم چند سطری برات بنویسم موقعی که بیداری فرصت هیچ کاریو ندارم. بازم میام برات مینویسم گلم.