اميررضا اظهریاميررضا اظهری، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره

امیررضا اظهری

امیررضای کنجکاو

پسرم واقعا خیلی شیطون شدی دیگه نمیدونم از دستت چیکار کنم اینارو برات مینویسم تا بزرگ شدی نگی من شیطون نبودم. همه کشوهای آشپزخانه رو باز میکنی تا ببینی چی گذاشتیم توش و هر چی دم دستت میاد مندازی بیرون. کابینتهارو یکی یکی باز میکنی هر جا میری پشت سرت میام مبادا خرابکاری کنی. همه وسایلهای آشپزخانه رو جمع کردم از دستت چون همه جارو بهم میزنی هر چی پیدا میکنی میندازی پذیرایی به خاطر این هیچی دم دستت نیست. خونه رو که تمیز میکنم از زیر مبل همه چی پیدا میکنم مخصوصاٌ سیب زمینی و پیاز. پسرم اسباب بازیهاتو ول کردی و فقط با فلش بازی میکردی و گمش میکردی بابایی برات یه فلش خرید مخصوص خودت و ...
17 دی 1391

امیررضای کنجکاو

پسرم واقعا خیلی شیطون شدی دیگه نمیدونم از دستت چیکار کنم اینارو برات مینویسم تا بزرگ شدی نگی من شیطون نبودم. همه کشوهای آشپزخانه رو باز میکنی تا ببینی چی گذاشتیم توش و هر چی دم دستت میاد مندازی بیرون. کابینتهارو یکی یکی باز میکنی هر جا میری پشت سرت میام مبادا خرابکاری کنی. همه وسایلهای آشپزخانه رو جمع کردم از دستت چون همه جارو بهم میزنی هر چی پیدا میکنی میندازی پذیرایی به خاطر این هیچی دم دستت نیست. خونه رو که تمیز میکنم از زیر مبل همه چی پیدا میکنم مخصوصاٌ سیب زمینی و پیاز. پسرم اسباب بازیهاتو ول کردی و فقط با فلش بازی میکردی و گمش میکردی بابایی برات یه فلش خرید مخصوص خودت و ...
17 دی 1391

آقاخرسه و امیررضا

یه روز بعدازظهر پریسا اومد منو برد خونه شون من خیلی شلوغی کردم عمو مهدی آقا خرسه پریسا را آورد از من عکس انداخت تا دیگه شلوغی نکنم ولی من باهیچی آروم نمیشم دنبال شلوغ کاری خودم هستم .   ...
17 دی 1391

۱۰ ماهگی امیررضا جونم

امیررضا جونم امروز میخوام از شیطونیهای که میکنی  برات بنویسم. پسرم هرروز که میگذره تو بزرگتر میشی ماشاالله و شیرین کاریهای جدید از خودت در میاری چندتاشو برات مینویسم تا بزرگتر که شدی بخونی و ببینی چقدر منو باباتو اذیت کردی    هر روز صبح که از خواب بیدار میشی چهاردست و پا میری تو اتاق خواب وکشوی میزتوالتو باز میکنی و وسایلاشو میریزی بیرون و بازی میکنی تا نیام دنبالت نمیای سراغ صبحانه فقط بلدی شیطونی و شلوغی کنی.   وقتی خونه رو تمیز میکنم و جارو میکشم پشت سر جارو میای و باسیمش بازی میکنی و دسته جارورو از من میگیری ووقتی نمیدم شروع میکنی به گریه کردن   پ سرم تو این چند روزه جیغ و داد یاد گرفتی و فق...
5 دی 1391

۱۰ ماهگی امیررضا جونم

امیررضا جونم امروز میخوام از شیطونیهای که میکنی برات بنویسم. پسرم هرروز که میگذره تو بزرگتر میشی ماشاالله و شیرین کاریهای جدید از خودت در میاری چندتاشو برات مینویسم تا بزرگتر که شدی بخونی و ببینی چقدر منو باباتو اذیت کردی هر روز صبح که از خواب بیدار میشی چهاردست و پا میری تو اتاق خواب وکشوی میزتوالتو باز میکنی و وسایلاشو میریزی بیرون و بازی میکنی تا نیام دنبالت نمیای سراغ صبحانه فقط بلدی شیطونی و شلوغی کنی. وقتی خونه رو تمیز میکنم و جارو میکشم پشت سر جارو میای و باسیمش بازی میکنی و دسته جارورو از من میگیری ووقتی نمیدم شروع میکنی به گریه کردن پ سرم تو این چند روزه جیغ و داد یاد گرفتی و فقط داد میزنی با داد زدنت...
5 دی 1391

۱۰ ماهگی امیررضا جونم

امیررضا جونم امروز میخوام از شیطونیهای که میکنی برات بنویسم. پسرم هرروز که میگذره تو بزرگتر میشی ماشاالله و شیرین کاریهای جدید از خودت در میاری چندتاشو برات مینویسم تا بزرگتر که شدی بخونی و ببینی چقدر منو باباتو اذیت کردی هر روز صبح که از خواب بیدار میشی چهاردست و پا میری تو اتاق خواب وکشوی میزتوالتو باز میکنی و وسایلاشو میریزی بیرون و بازی میکنی تا نیام دنبالت نمیای سراغ صبحانه فقط بلدی شیطونی و شلوغی کنی. وقتی خونه رو تمیز میکنم و جارو میکشم پشت سر جارو میای و باسیمش بازی میکنی و دسته جارورو از من میگیری ووقتی نمیدم شروع میکنی به گریه کردن پ سرم تو این چند روزه جیغ و داد یاد گرفتی و فقط داد میزنی با داد زدنت...
5 دی 1391