اميررضا اظهریاميررضا اظهری، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

امیررضا اظهری

امیررضا و سحری

عزیز دلم از اول ماه مبارک رمضان هر شب دیر میخوابی و سحری بیداری میشی و با ما غذا میخوری بعدش میخوام بخوابونمت گریه میکنی که من میخوام بازی کنم. شب بیست و سوم هم خونه مامان بزرگ اینا احیا نگه داشته بودی تا سحر حتی تا ساعت 6 بیدار بودی و بعدش خوابیدی خدا قبول کنه فدات شم. دیشب سحری  ما غذامونو خورده بودیم و تموم شده بود سفره رو جمع کردم دیدیم یهو بیدار شدی و اومدی طرف غذا و تو قابلمه بهت غذا دادم گیر دادی که نوشابه هم می خوای و یه کم بهت دادیم اما بعدش ریختی زمین و کلی خندیدی.الهی قربونت بشیم عزیزم که سحری بلند میشی و غذا میخوری. بعد از کلی مکافات دیشب سحری دیدم مشغولی ؛ موفق شدیم ازت چندتا عکس بگیریم چون اجازه نمیدی تا دوربی...
12 مرداد 1392

شب قدر

آیا در رؤیاهایتان ، سبکبالی و لذت پرواز روح را احساس کرده اید ؟ شب قدر، رؤیایی است که به حقیقت می پیوندد . . . التماس دعا . . . شب قدر است و نومیدی ندارد  / کسی از بارگاه باری امشب فروغ رحمت و نور امید است  / به هر جانب که رو می آری امشب . . . . . . شب قدر شب بیدار شدن است ، نه بیدار ماندن دعا کنیم بیدارشویم اگر یادتان بود و باران گرفت ، دعایی به حال بیابان دل ما هم بکنید التماس دعا در این شب عزیز . . . از غافلان حساب دلم را جدا کنید حرف و حدیث کهنه خود را رها کنید چیزی به شب نمانده به خلوت که ...
7 مرداد 1392

روزهای زجرآور

عزیزم از هفته پیش هردومون مریض شدیم و حال درست و حسابی نداریم.         پسر خوشگلم با این بی حالی نشده که بیام برات پست جدید بزارم . بابایی هم که خسته از سرکار میاد نمیتونه.           ایشالله که حالمون خوب شه میایم و از شیرین کاریهات بازم برات مینویسم فدات شم. ...
1 مرداد 1392

شب زنده داری

پسرم از روز اول ماه رمضان شبها دیر میخوابی معمولا تا سحر بیداری و نزدیکهای 3 میخوابی خیلی خسته و کلافه میکنی هردومونو ولی یه کارایی میکنی که هم خنده ام میگیره و هم تعجب     عزیزم وقتی که می خوام بخوابمونمت از دستم فرار میکنی و میری تو کمد قایم میشی و بعدش میری آشپزخونه و یه دستمال برمیداری و ساعت 2 نصف شب شروع میکنی همه جارو تمیز میکنی الهی من فدات شم که داری به مامانی کمک میکنی   کلا همه کار میکنی فرشهای کوچیکو میاری وسط پذیرایی و جمع و جور میکنی فکر کنم از صبح تا شب 50 بار جا به جا میکنی و من میندازم سرجاش دوباره شما برمیداری و من هرازگاهی بی خیالت میشم و کاری به کارت ندارم اما نیم...
29 تير 1392

شب زنده داری

پسرم از روز اول ماه رمضان شبها دیر میخوابی معمولا تا سحر بیداری و نزدیکهای 3 میخوابی خیلی خسته و کلافه  میکنی هردومونو   ولی یه کارایی میکنی که هم خنده ام میگیره و هم تعجب      عزیزم وقتی که می خوام بخوابمونمت از دستم فرار میکنی و میری تو کمد قایم میشی و بعدش میری آشپزخونه و یه دستمال برمیداری و ساعت 2 نصف شب شروع میکنی همه جارو تمیز میکنی الهی من فدات شم که داری به مامانی کمک میکنی   کلا همه کار میکنی فرشهای کوچیکو میاری وسط پذیرایی و جمع و جور میکنی فکر کنم از صبح تا شب 50 بار جا به جا میکنی و من میندازم سرجاش دوباره شما برمیداری و من هرازگاهی بی خیالت میشم و کاری به ک...
26 تير 1392

شب زنده داری

پسرم از روز اول ماه رمضان شبها دیر میخوابی معمولا تا سحر بیداری و نزدیکهای 3 میخوابی خیلی خسته و کلافه میکنی هردومونو ولی یه کارایی میکنی که هم خنده ام میگیره و هم تعجب عزیزم وقتی که می خوام بخوابمونمت از دستم فرار میکنی و میری تو کمد قایم میشی و بعدش میری آشپزخونه و یه دستمال برمیداری و ساعت 2 نصف شب شروع میکنی همه جارو تمیز میکنی الهی من فدات شم که داری به مامانی کمک میکنی کلا همه کار میکنی فرشهای کوچیکو میاری وسط پذیرایی و جمع و جور میکنی فکر کنم از صبح تا شب 50 بار جا به جا میکنی و من میندازم سرجاش دوباره شما برمیداری و من هرازگاهی بی خیالت میشم و کاری به کارت ندارم اما نیم ساعت که ...
26 تير 1392

شب زنده داری

پسرم از روز اول ماه رمضان شبها دیر میخوابی معمولا تا سحر بیداری و نزدیکهای 3 میخوابی خیلی خسته و کلافه میکنی هردومونو ولی یه کارایی میکنی که هم خنده ام میگیره و هم تعجب عزیزم وقتی که می خوام بخوابمونمت از دستم فرار میکنی و میری تو کمد قایم میشی و بعدش میری آشپزخونه و یه دستمال برمیداری و ساعت 2 نصف شب شروع میکنی همه جارو تمیز میکنی الهی من فدات شم که داری به مامانی کمک میکنی کلا همه کار میکنی فرشهای کوچیکو میاری وسط پذیرایی و جمع و جور میکنی فکر کنم از صبح تا شب 50 بار جا به جا میکنی و من میندازم سرجاش دوباره شما برمیداری و من هرازگاهی بی خیالت میشم و کاری به کارت ندارم اما نیم ساعت که ...
26 تير 1392